هنگامی که همسر عمران باردار شد گفت؛
«پروردگارا آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده از مشاغل دنیا و پرستشگر تو باشد. پس از من بپذیر که تو خود شنوایی. پس چون فرزندش را بزاد گفت؛ پروردگارا من دختر زاده ام، خدا به آنچه او زاییده داناتر بود.
پسر چون دختر نیست، من نامش را مریم می گذارم و او و فرزندانش را از شیطان رانده شده، به تو پناه می دهم. پس پروردگارش وی را با حسن قبول کرد و او را نیکو بار آورد و زکریا را سرپرست وی قرار داد.»(1)